از آخرین باری که وبلاگم رو بروز کردم بیش از یکسال میگذره. دامنهی وبلاگ قبلی رو زیاد دوست نداشتم. مطالب وبلاگم هم بعد این همه مدت برام به یکسری متن خندهدار تبدیل شده بود که از خوندن بعضیاشون هم اجتناب میکنم.
دامنهی جدید خریدم و این بین جستجو کردم که وبلاگم رو کجا و با چه سیستمی درست کنم. بین جستجوهام به این پست امیر پورمند رسیدم و یک دل نه صد دل عاشق Hugo شدم. برای اینکه بیشتر درموردش بدونید علاوهبر وبلاگ امیر خودتون هم داخل یوتیوب سرچ کنید به چیزای خوبی میرسید.
نوشتن برای من یک کار پرچالش و انرژیبریه. چون باید همش درحال یادگیری باشم. شاید چیز عجیبی باشه ولی خیلی از مفاهیمی که فکر میکردم صحبت کردن درمورشون سادست موقع نوشتن به مفاهیمی پیچیده و غیرقابل توضیح تبدیل میشدن.
این دو چیز رو نشون میده. اولین و مهمترینش اینه که نشون میده اون مفهوم رو درست نفهمیدم. دومیش اینه که نشون میده نمیتونم درست بنویسم.
هنوز مطمئن نیستم سهم هرکدوم چقدره ولی حدس میزنم که بالای 90 درصد بخاطر عدم فهم اون مطلب این اتفاق میفته.
خوبی نوشتن اینه که نفهمیدنها و نداستنهارو بهمون نشون میده. موقع نوشتنه که میفهمی هیچی بلد نیستی. هرچیزی که بلدی رو ناقص بلدی. حتی نوشتن رو هم بلد نیستی.
و این ناامید کننده است.اما همزمان امیدوارکننده است که میدونیم چیا رو نمیدونیم. چون سعی کردیم درموردشون بنویسیم. ناامیدهکنندهتر اینه که هیچوقت نفهمیم نمیدونیم.
کسی که خودش رو به چالش نمیکشه هیچوقت تغییر نمیکنه. هیچوقت نمیفهمه چه کارایی از دستش یا ذهنش برمیاد. راههای زیادی برای به چالش کشیدن خود وجود داره که یکیش نوشتنه.
البته هر نوشتهای به چالش کشیدن خودت نیست. فرق داره چطوری و درمورد چی بنویسی. اما این برای کسی که تازه میخواد شروع کنه به نوشتن یه چیز اضافیه. چون چالش اصلی برای تو شروع کردن نوشتنه. نوعش بمونه برای بعد.